به گزارش نجوا خبر، آقای سجادپور این را که حنایی به صحنه جرم بازمی گشت، تأیید میکنید؟
بله! او اولین جسدی را که در جاده فرعی و خاکی خین عرب رها کرده بود در همان اطراف با موتورسیکلت دور میزد تا ببیند بالاخره سرنوشت این جسد چه میشود. وقتی قاضی و نیروهای انتظامی به محل آمدند او نورافکن را از دست سرباز تشخیص هویت گرفت تا به مأموران کمک کند. البته بعد از دستگیری مدعی بود که پشت سر آمبولانس حمل جسد تا میدان 17 شهریور هم رفته است. البته یک بار هم ادعا کرد درون آمبولانس در کنار جسد نشسته بود. اینها را با غرور و حالت خودنمایی بازگو میکرد. حتی در سومین صحنه جنایت در خیابان بزرگمهر، نوار زرد رنگ «ورود به صحنه جرم ممنوع) را به دست گرفته و دور درختان و تیرچراغ برق حلقه میزد تا شهروندان مزاحم کار نیروهای انتظامی نشوند. او در بازرسی از صحنه همین جرم به یکی از فرماندهان ارشد نیروی انتظامی گفت: آن روز که شما در سر صحنه به من گفتید آقا چرا خلاف میآیی، بازگرد! من تازه جسد را انداخته بودم!
او حتی یک بار حدود ساعت 20 آمد و گفت که جسد یک زن را درون کال (رودخانه کنار بولوار خیام) انداختهاند و مردم هم جمع شده اند!...
همان طور که گفتم سعید حنایی شخصیتی ماجراجویانه داشت و از این که توجه عده زیادی را به این ماجرا جلب کرده بود، لذت میبرد!
نظر شما درباره روایت های سینمایی از این قتلها چیست؟
ببینید، باز هم تاکید میکنم این قتلها هیچ رنگ و بوی مذهبی نداشت البته من فقط فیلم عنکبوت ساخته آقای ایرج زاد را دیدهام و از عنکبوت مقدس هم تنها بخش های کوتاهی را که در شبکه های اجتماعی وجود دارد نگاه کردهام ولی به هیچ وجه هدف او پاک سازی جامعه با دید مذهبی نبود و او بعدها راه گریز از اعدام را در این ادعای کذب میدانست.
کارگردان فیلم «عنکبوت» با شما هم تماس گرفت؟
بله! آقای ایرج زاد اتفاقا از اهالی خراسان شمالی هم بود و از من خواست که اطلاعاتی از قتل های عنکبوتی را در اختیارش بگذارم ولی با عذرخواهی و شرمندگی گفتم که قصد دارم خاطراتم را در یک کتاب به نگارش درآورم به همین دلیل فقط یکی دو سؤال پرسید مانند این که برخی روایت میکنند سعید حنایی هر صبح در اطراف زندان وکیل آباد میدوید و ورزش میکرد که پاسخ دادم این موضوع دروغ است و... .
نظر شما درباره این فیلم چیست؟
حقیقت آن است که متأسفانه اطلاعات فیلم در حد همان اخبار رسانهها و به ویژه یک فیلم مستند بود. اگر میتوانستند آن را مانند «گاندو» یا هوش سیاه، پلیسی – جنایی کنند به نظر شخصی من شاید حرفها و نکتهها بهتر بیان میشد.
خاطرهای از این قتلها دارید؟
کشف هر جسد خاطره تلخی بود که در ذهنم باقی مانده است. اما وحشتناک ترین و زجرآورترین خاطره این قتلها آن است که یکی از آخرین قربانیان سعید حنایی درون آلونکی در خیابان های اطراف «کشف» به همراه پدر و دو فرزند خردسالش زندگی میکرد. به خاطر این که 3 روز قبل این زن جوان به دست حنایی کشته شده بود، پدر پیر او از شدت خماری سر در گریبان برده و کف از دهانش خارج میشد و دو کودک خردسال هم هر کدام گوشهای از پلاستیک ضخیمی را میخوردند که به عنوان در آلونک آویزان شده بود! این ماجرا را بارها در یادداشتها و نکته های روزنامه خراسان تاکید کردم اما...
آیا به جز سعید حنایی افراد دیگری هم به اتهام «قتل های عنکبوتی» دستگیر شدند؟
البته به عنوان مظنون که تعداد زیادی دستگیرشدند و مورد بازجویی قرار گرفتند اما دو مورد از آنها با اتهام جدی روبهرو بودند که یکی را در پاسخ به سؤالات قبلی مطرح کردم. او فردی به نام رسول بود که پس از قتل یک زن در بولوار امامت مشهد در تهران دستگیر شد . او را به عنوان یکی از عاملان قتل های عنکبوتی معرفی کردند نفر دوم که خیلی ماجرای جذابی داشت جوانی به نام «محسن» بود که از دکه تلفن عمومی با پلیس تماس گرفت و بیان کرد که عامل قتل های عنکبوتی است به خاطر اهمیت ویژهای که این قتلها بعد از درج خبر یازدهمین قتل در روزنامه خراسان پیدا کرده بود بلافاصله کارآگاهان با به کارگیری همه امکانات پلیسی بسیج شدند و او را که کارگر یک شرکت در جاده سیمان ( رسالت فعلی ) بود دستگیر کردند . آن زمان و در تاریخ بیست و پنجم فروردین سال 80 خبر دستگیری او را با تیتر «مظنون به قتل های عنکبوتی 11 زن در مشهد دستگیر شد» در صفحه حوادث چاپ کردم اما او وقتی فهمید در چه مخمصه بزرگی افتاده است فریاد میزد غلط کردم من فقط میخواستم شهرت کسب کنم! و مطرح شوم! البته با قتل این زنان هم موافق هستم ولی من هیچ گاه حتی یک مورچه را هم نکشته ام!
بالاخره در حالی که کارآگاهان مشغول تحقیق درباره گرایش های فکری یا وابستگی این جوان 22 ساله به گروه های خاص بودند دوازدهمین قتل اتفاق افتاد و آن جوان هم پس از اثبات بی گناهی آزاد شد.
آیا با اعدام عامل این قتلها همه چیز پایان یافت؟
بلاخره سعید حنایی که تصور نمیکرد روزی تاوان سنگینی برای قتل هایش میپردازد و همچنان خونسردی خود را حفظ میکرد ،در آخرین لحظه وقتی فهمید که همه چیز برای پایان یک جانی فراهم شده است بسیار بر آشفت و در حالی که زبان به دشنام گشوده بود 28 فروردین 1381 به دار مجازات آویخته شد اما این ماجرا پایان همه چیز نبود.
قتل های عنکبوتی مشهد درس های عبرت آموز زیادی داشت که اولین درس آن برای خود پلیس بود که نقاط ضعف و قوت خودش را شناخت و تجزیه و تحلیل کرد.
دومین نکته مهم توجه به حاشیه شهرها و اشتغال زایی برای زنان مطلقه و بدسرپرست و به ویژه حمایت های هنری و کارآموزی برای معتادان بهبود یافته است که متأسفانه باز هم از آن غافل شدهایم و هر روز در زیر پوست این شهر حوادث تکان دهندهای رخ میدهد که انسان حیرت زده میشود. موضوع دیگر هم آن است که زنان خیابانی همچنان وجود دارند و خانواده های زیادی متلاشی میشوند اما شکل آن از کنار جاده و خیابان به فضای مجازی تغییر یافته است.